Thursday, 9 October 2025


 

معرفی کتاب: «تنها در کنار هم: چرا از فناوری بیش‌تر و از یکدیگر کم‌تر انتظار داریم»/  

در کتاب «تنها در کنار هم: چرا از فناوری بیش‌تر و از یکدیگر کمتر انتظار داریم» (Alone Together: Why We Expect More from Technology and Less from Each Other)، شری ترکل (Sherry Turkle) با نگاهی تیزبین و تحلیل‌گرایانه به پیامدهای احساسی و فلسفی زندگی در جامعه‌ای که هرروز دیجیتالی‌تر می‌شود می‌پردازد. ترکل، روانشناس بالینی و استاد دانشگاه ام‌آی‌تی (MIT)، با بهره‌گیری از رویکردی میان‌رشته‌ای، روایت‌های فرهنگی پیرامون فناوری را با عمقی روان‌شناختی و گستره‌ای جامعه‌شناختی بررسی می‌کند.

این کتاب که در سال ۲۰۱۱ منتشر شده، حاصل بیش از پانزده سال پژوهش درباره‌ی زندگی کودکان، نوجوانان، بزرگسالان و سالمندان در محیط‌های مملو از فناوری است. تنها در کنار هم، نه بیانیه‌ای علیه فناوری است و نه فراخوانی برای بازگشت به گذشته، بلکه تلاشی است برای روشن ساختن این‌که چگونه وابستگی ما به ابزارهای دیجیتال –به‌ویژه ربات‌های اجتماعی و دستگاه‌های متصل به شبکه— توقعات انسانی، صمیمیت و حتی تصور ما را از خود دگرگون کرده است. کتاب مورد اشاره در سال ۱۳۹۸ به زبان فارسی نیز ترجمه و منتشر شده است.

تز اصلی کتاب به شکلی واضح و هشداردهنده مطرح می‌شود: هرچه فناوری بیش‌تر در زندگی ما جای می‌گیرد، ما نه‌فقط از آن برای کمک گرفتن، بلکه به‌عنوان جایگزینی برای روابط انسانی بهره می‌گیریم. در نتیجه، انتظار داریم ماشین‌ها نقش‌های عاطفی ایفا کنند، درحالی‌که خودمان از تلاشی که لازمه‌ی روابط انسانی است فاصله می‌گیریم.

 

بخش نخست: لحظه‌ی رباتیک

نیمه‌ی اول کتاب با عنوان «لحظه‌ی رباتیک» به پدیده‌ی رو‌به‌رشد تعامل انسان و ربات، به‌ویژه در زمینه‌های حساس عاطفی می‌پردازد. ترکل جذابیت و پیامدهای ربات‌های اجتماعی را بررسی می‌کند؛ از اسباب‌بازی‌های کودکان مانند فِربی و تاماکوچی گرفته تا ربات‌های مراقبت از سالمندان و همراهان درمانی مانند پارو، فوک رباتیکی که برای آرامش بیماران مبتلا به زوال عقل طراحی شده است.

یکی از بحث‌برانگیزترین دیدگاه‌های ترکل این است که این ماشین‌ها نیازی به داشتن هوش یا آگاهی ندارند تا بتوانند پاسخ‌های عاطفی واقعی در انسان ایجاد کنند. آن‌ها به‌جای آن به‌عنوان «مصنوعات رابطه‌ای» عمل می‌کنند: اشیایی که توهم تعامل متقابل را ایجاد می‌کنند. این توهم آن‌قدر قدرتمند است که کودکان برای «مرگ» یک تاماکوچی عزاداری می‌کنند یا سالمندان ربات‌های خانگی را به پرستارهای انسانی ترجیح می‌دهند. مصاحبه‌های ترکل نشان می‌دهند که افراد به مرور این اشیائ را دارای عاطفه و اخلاق می‌دانند و رفتار آن‌ها را واقعی تفسیر می‌کنند.

نگرانی ترکل نه در پیشرفت فناوری، بلکه در جایگزینی احساسی است که به بار می‌آورد. خطر از نگاه او، این نیست که ماشین‌ها شبیه انسان شوند، بلکه این است که انسان‌ها شروع به تفکر شبیه ماشین‌ها کنند؛ انتظار پیش‌بینی‌پذیری، کنترل و سهولت در تمام روابط. وقتی کودکان می‌گویند ربات‌ها را به خواهر و برادر ترجیح می‌دهند چون «احساساتت را جریحه‌دار نمی‌کنند» یا بزرگسالان اظهار می‌کنند که یک ربات بهتر از دوستشان گوش می‌دهد، باید انتظار پیامدهای عمیقی داشته باشیم. این موضوع از چرخشی فرهنگی به‌سوی مینیمالیسم عاطفی حکایت دارد؛ جایی که تنها به نمایش گذاشتن مراقبت و توجه کافی است، حتی اگر عاری از خلوص باشد.

ترکل لحظه‌ی رباتیک را نه صرفاً نقطه‌ای در توسعه‌ی فناوری، بلکه آمادگی روانی ما برای پذیرفتن آن به‌عنوان جایگزینی برای پیوندهای انسانی تعریف می‌کند. لحظه‌ی رباتیک بیش از آن‌که واقعیتی فناورانه باشد، آستانه‌ای روان‌شناختی است؛ جایی که شبیه‌سازی به نظر کافی می‌رسد و تقلید از همدلی نه‌تنها با خودِ همدلی تفاوتی نمی‌کند، بلکه شاید حتی به آن ترجیح داده شود.

 

بخش دوم: در شبکه

نیمه‌ی دوم کتاب با عنوان «در شبکه»، تمرکز را از همراهان رباتیکی به فناوری‌های روزمره‌ی ارتباطی معطوف می‌کند: پیامک، ایمیل، فیس‌بوک، توییتر، وبلاگ‌ها و دنیای بازی‌های آنلاین. در اینجا توجه ترکل معطوف است به «خودِ شبکه‌ای»: نسخه‌ای از فرد که در تعاملات دیجیتال شکل می‌گیرد، شکسته می‌شود و دائماً بازآفرینی می‌شود.

ترکل استدلال می‌کند که معماری ارتباطات دیجیتال باعث شکل‌گیری یک وضعیت ارتباطی نوین شده است، وضعیتی که او آن را «تنها در کنار هم» می‌نامد. این وضعیت پارادوکسیکال نشان‌دهنده‌ی شرایطی است که در آن افراد دائماً از طریق دستگاه‌ها به دیگران متصل‌اند اما از نظر احساسی و شناختی از افراد حاضر در اطراف خود جدا افتاده‌اند. افراد در کنار دوستان یا خانواده نشسته‌اند اما در صفحات خود غرق‌اند؛ نوجوانان با گوشی زیر بالش می‌خوابند تا همیشه در دسترس باشند؛ والدین هنگام شام ایمیل کاری‌شان را بررسی می‌کنند؛ عشاق بیش از آن‌که با یکدیگر صحبت کنند، پیام می‌فرستند.

ترکل می‌گوید این اتصال دائم، بهایی سنگین دارد. این وضعیت باعث تضعیف مکالمه می‌شود؛ فرآیندی ضروری نه‌فقط برای ارتباط، بلکه برای پرورش همدلی، تامل اخلاقی و انسجام درونی. برخلاف مکالمه که نیاز به حضور و پذیرش عدم قطعیت دارد، پیام‌رسانی دیجیتال امکان کنترل، ویرایش و اجتناب از ریسک عاطفی را فراهم می‌کند.

 

اثر گُلدیلاک  

یکی از مفاهیم نغز و تیزبینانه‌ای که ترکل مطرح می‌کند اثر گلدیلاک (Goldilocks Effect) است: تمایل ما به داشتن روابطی که «نه خیلی نزدیک باشند، نه خیلی دور، بلکه دقیقاً به‌اندازه‌ی دلخواه». او این اصطلاح را از داستان کلاسیک کودکان، «گُلدیلاک و سه خرس»، وام می‌گیرد؛ جایی که گُلدیلاک به دنبال چیزهایی است که «درست همان‌طور باشند که باید» (نه خیلی داغ، نه خیلی سرد، نه خیلی سفت، نه خیلی نرم). ترکل از این داستان به عنوان استعاره‌ای استفاده می‌کند تا نشان دهد مردم چگونه بیش‌ازپیش در تلاش‌اند با کمک فناوری، تعاملات اجتماعی خود را دقیقاً مطابق میلشان تنظیم کنند.

ما ارتباط بدون آسیب‌پذیری، توجه بدون صمیمیت و همراهی بدون تعهد می‌خواهیم. شبکه‌های اجتماعی با فراهم کردن ارتباط در قطعات قابل مدیریت، این امکان را به وجود می‌آورند: می‌توانیم پیام‌هایمان را ویرایش کنیم، عکس‌ها را فیلتر کنیم و هر زمان خواستیم ارتباط را قطع کنیم. اما در این روند، پیچیدگی احساسی روابط از بین می‌رود و خلوص ارتباط فدای آسایش می‌گردد.

 

هویت و نمایش

ترکل هم‌چنین تاثیر رسانه‌های اجتماعی بر شکل‌گیری هویت، به‌ویژه در نوجوانان را بررسی می‌کند. در محیطی که خودبیان‌گری از طریق لایک، کامنت و اشتراک‌گذاری فیلتر می‌شود، «خود» به‌جای اینکه فرآیند کشف درونی باشد، تبدیل به یک نمایش می‌شود. نوجوانان از فشار حفظ پرسونای آنلاین خود که سال‌ها پیش خلق کرده‌اند، دچار اضطراب می‌شوند. در این فضا، فشار برای «مورد پسند قرار‌گرفتن»، جایگزین آزادی لازم برای «تبدیل به چیزی شدن» می‌شود.

این نگاه نمایش‌محور به هویت، خلوت و تک‌زیستی را تضعیف می‌کند؛ چیزی که ترکل آن را برای انسجام شخصیت و تاب‌آوری حیاتی می‌داند. بدون تک‌زیستی، افراد توانایی تامل درونی، تسلی‌بخشی به خود و تعریف مستقل خود را از دست می‌دهند. فرهنگ «همیشه در دسترس بودن»، مجال اندیشیدن را می‌گیرد و زیستی «واکنشی» را به‌جای «تاملی» ترویج می‌کند.

 

تاملات اخلاقی و فلسفی

یکی از برجسته‌ترین جنبه‌های کتاب ترکل تاکید او بر این نکته است که پرسش‌های اخلاقی پیرامون فناوری نه فنی، بلکه هستی شناختی‌اند. این پرسش‌ها درباره‌ی این نیست که ماشین‌ها چه کارهایی می‌توانند انجام دهند، بلکه درباره‌ی این است که ما چه انتظاری از آن‌ها داریم و مهم‌تر از آن، مایلیم چه چیزهایی را در ازایشان قربانی کنیم.

ترکل بارها به مفهوم جایگزینی بازمی‌گردد. این‌که ما صرفاً قابلیت‌های انسانی‌مان را با فناوری تقویت نمی‌کنیم، بلکه حضور انسانی، کار عاطفی- انسانی و آسیب‌پذیری انسانی را باواسطه‌ها، الگوریتم‌ها و شبیه‌سازی‌ها جایگزین می‌کنیم. انتخاب استفاده از ربات برای آرام کردن کودک یا سالمند ممکن است بی‌ضرر یا حتی کارآمد به نظر برسد، اما اگر ترجیح دادن کارایی ماشین به تلاش انسانی نشانه‌ی ارز‌ش‌های فرهنگی ما باشد، چه معنایی دارد؟

ترکل هم‌چنین ما را دعوت می‌کند تا به پیامدهای فرهنگی درازمدت این انتخاب‌ها بیندیشیم. وقتی در لحظه‌های صمیمیت، سوگ یا سردرگمی، ماشین را به انسان ترجیح می‌دهیم، خود را به حداقل‌گرایی عاطفی عادت می‌دهیم؛ جهانی که در آن، رفتارهای مراقبتی، متقابل نیستند و برای موثر بودن همدلی، نیازی به حس کردن آن نیست.

 

نقدها و دیدگاه‌های مقابل

با وجود عمق و اهمیت دیدگاه‌های ترکل، برخی انتقادها نیز شایسته‌ی توجه‌اند. نخست، اتهام به بدبینی فناورانه است. اگرچه ترکل تاکید می‌کند که با فناوری دشمنی ندارد و تمرکز او عمدتاً بر مخاطرات و کاستی‌های آن است. کتاب او نمونه‌های اندکی از مواردی ارائه می‌دهد که فناوری توانسته روابط انسانی را تقویت کند یا به‌جای مانع، پلی میان انسان‌ها باشد.

دوم، روش‌شناسی او که بیش‌تر بر مصاحبه‌ها و مطالعه‌های موردی تکیه دارد، ممکن است فاقد سخت‌گیری تجربی مورد انتظار در برخی رشته‌های دانشگاهی باشد. مشاهدات قوم‌نگارانه‌ی او غنی و تامل‌برانگیزند، اما به‌راحتی قابل تعمیم نیستند. برای مثال، روایت‌های او از نوجوانانی که با هویت‌های آنلاین خود درگیرند، اگرچه تاثیرگذارند، ممکن است لزوماً نماینده‌ی روندهای گسترده‌تر در میان فرهنگ‌ها یا طبقات مختلف اجتماعی نباشد.

درنهایت، تحلیلی که ترکل از گذشته‌ی پیشا‌دیجیتال ارائه می‌دهد، گاهی حالتی نوستالژیک به خود می‌گیرد. دفاع او از گفت‌وگو و خلوت بسیار قانع‌کننده است، اما تصویر آرمانی از زندگی پیش از فناوری، ممکن است این نکته را نادیده بگیرد که طردهای اجتماعی، ناکامی‌ها در روابط و اختلال‌های رابطه‌ای همیشه بخشی از زیست انسان بوده‌اند، چه با فناوری و چه بدون آن.

 

دعوتی به بازنگری در عادات دیجیتالی

با وجود این نقدها، تنها در کنار هم هم‌چنان یکی از آثار شاخص در حوزه‌ی فرهنگ دیجیتال و اخلاق رسانه‌ای به‌شمار می‌آید. نبوغ ترکل نه‌فقط در توانایی مشاهده‌ی تغییرات ظریف رفتار انسان، بلکه در مهارت او در بیان بار معنایی فلسفی و عاطفی این تغییرات نهفته است. او تشخیص دقیقی از زمانه‌ی ما ارائه می‌دهد؛ زمانه‌ای که با پارادوکس‌هایی تعریف می‌شود: ارتباط دائم و تنهایی فزاینده، تعامل بیش‌تر و صمیمیت کم‌تر، دسترسی بیش‌تر و عمق و خلوص کم‌تر.

ترکل کتاب را نه با تقاضای ترک فناوری، بلکه با درخواستی برای آگاهی به پایان می‌برد. او خواستار بازنگری در عادت‌های دیجیتالی ما و ایجاد هنجارهای تازه‌ای است؛ هنجارهایی که از خلوت محافظت کنند، گفت‌وگوی واقعی را ترویج دهند و ارزش جایگزین‌ناپذیر حضور انسانی را به رسمیت بشناسند.

در عصری که پرسش این نیست که آیا از فناوری برای میانجی‌گری در روابط استفاده کنیم یا نه، بلکه این است که چگونه این کار را انجام دهیم، کار ترکل بیش از هر زمان دیگر ضروری است. تنها در کنار هم ما را به بازپس‌گیری آنچه در ما انسانی است فرا می‌خواند: نه با طرد نوآوری، بلکه با یادآوری این نکته که هیچ ماشینی، هرچند پیشرفته، نمی‌تواند جای عمل ساده و ژرفِ حضور در کنار دیگری را بگیرد.

 

 

نام کتاب: تنها در کنار هم: چرا از فناوری بیش‌تر و از یکدیگر کم‌تر انتظار داریم

نویسنده: شری ترکل

مترجم: محمد معماریان

سال انتشار: ۱۳۹۸

ناشر: سوره مهر

 


 

صدای علم در برابر صدای خشونت

مسئله‌ی اعدام، همواره امری پرچالش در ایران بوده است. این مجازات پیش و پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ توسط حکومت‌ها اجرا شده و پیوسته آماج نقد منتقدان قرار گرفته است. مجازات اعدام، در ماهیت خود، قتل دولتی است که توسط حکومت‌ها اعمال می‌شود و خروجی آن چیزی نیست جز بازتولید خشونتی که به بهانه‌ی خشونتی دیگر، بر سر متهم و یا مجرم فرود می‌آید. این همه، در صورتی است که به قلمرو پیچیده‌ی اعدام‌های سیاسی ورود نکنیم که خود، حدیثی دیگر است. اما این قتل حکومتی، آن‌گاه که از دیوارهای زندان فراتر رفته، به کف خیابان می‌آید و در برابر چشم مردم اجرا می‌شود، ابعاد هولناک‌تری به‌خود می‌گیرد، به ‌گونه‌ای که این مجازات علنی، به نمایشی سیاسی-اجتماعی بدل می‌شود؛ نمایشی که در ظاهر اجرای یک حکم کیفری است، اما در واقع مانور قدرتی است از سوی حاکمیت که هزاران تماشاگر دارد و بازیگر نقش اولش، پیکر بر دار آویخته‌ی یک انسان است. نمایشی از گرد هم آمدن انسان‌ها برای تماشای مرگ هم‌نوع خودشان. در این نمایش، اگر مورد قصاص باشد، جماعتی در حال تقاضا از خانواده‌ی مقتول برای بخشش هستند و جماعتی دیگر برای قتل انسانی چون خودشان اصرار دارند. نمایشی که کارگردانش دستگاه قضایی-حاکمیتی است که ذره‌ای برای روان شهروندانش ارزشی قائل نیست. همین است که در سوم شهریور ۱۴۰۴، انجمن علمی روان‌پزشکان نامه‌ای به رئیس دستگاه قضایی جمهوری اسلامی می‌نویسد و با ابراز نگرانی از اعدام‌های علنی رخ داده در بهار و تابستان ۱۴۰۴، می‌گوید که این اقدام‌ها نه تنها بازدارنده نیست، بلکه تبعات روانی و اجتماعی گسترده‌ای، به‌ویژه برای کودکان و جامعه، به همراه دارد. این انجمن علمی از رئیس دستگاه قضایی جمهوری اسلامی می‌خواهد که این روند را متوقف کند. (۱)

اعدام‌های علنی از کردکوی تا لارستان فارس، از دامغان تا دلفان و دیگر نقاط کشور و افزایش آن‌ها در سال ۱۴۰۴، پیامی روشن دارند: حاکمیت می‌گوید که قدرت در دست اوست و خطاکار، بی‌رحمانه و در برابر چشم مردم مجازات می‌شود تا عبرت سایرین شود. اما انجمن علمی روان‌پزشکان در نامه‌ی خود به رئیس قوه‌ی قضاییه نوشته است که اجرای مجازات مرگ در ملاعام، نه تنها تاثیر پایدار و اثبات شده‌ای بر کاهش جرم ندارد، بلکه باعث پیامدهای منفی روانی و اجتماعی بر جامعه و شهروندان می‌شود. پیامدهایی که به گفته‌ی این انجمن علمی، افزایش بالقوه‌ی خشونت، یکی از آن‌ها است. (۱) در واقع روان‌پزشکان می‌گویند که صحنه‌های اعدام انسان‌ها و جان دادنشان بر بالای طناب دار، نه ‌تنها هراس و وحشت می‌کارند، بلکه به مرور خشونت را عادی می‌سازند. دیدن بدن بی‌جان یک انسان در میان ازدحام جمعیت، مرزهای اخلاقی را جابه‌جا می‌کند، مردم به تدریج، به خشونت خو می‌گیرند و از رنج دیگری بی‌تفاوت می‌گذرند.

اعدام در ملاعام در دهه‌ی۶۰ مانور قدرتی برای حاکمیت بود. حکومتی که از سویی با جنگ و از سویی دیگر با مبارزه‌ی مسلحانه‌ی مخالفان خود در داخل کشور روبه‌رو بود و برای اعمال سرکوب و ایجاد جو وحشت، از اعدام در ملاعام، به‌عنوان یک ابزار بهره می‌جست. با ورود به دهه‌ی۷۰ این روند، رو به کاهش گذاشت و در دهه‌های بعد نیز پیوسته از تعداد آن کاسته شد. این کاهش، علاوه بر تغییر فضای سیاسی و اجتماعی کشور، نتیجه‌ی فشار افکار عمومی و سازمان‌های حقوق بشری بین‌المللی بود، هم‌چنین ترس از این‌که شرکت‌های بالابر و تولید کننده‌ی جرثقیل‌هایی که برای اعدام استفاده می‌شوند، ایران را تحریم کنند.

با این حال، اعدام در ملاعام، رویه‌ای نبود که از نظام کیفری جمهوری اسلامی رخت بربسته باشد. تداوم این جریان در دوران جدید، با یافته‌های پژوهشی اصحاب علم، به‌ویژه روان‌پزشکان و روان‌شناسان، به چالش کشیده شد. مثلاً در تابستان ۱۳۸۵، در شماره‌ی دوم سال دوازدهم مجله‌ی روان‌پزشکی و روان‌شناسی بالینی ایران، پژوهشی با عنوان «اختلال پس از استرس ضربه‌ای در دانش‌آموزان دبستانی شاهد به دار آویختن یک مجرم» منتشر شد که بر اساس یافته‌های این پژوهش، ۵۲ درصد از دانش‌آموزان ۷ تا ۱۱ ساله که از نزدیک صحنه‌ی اعدام را دیده بودند، دچار علائمی از (PTSD) یا اختلال اضطراب پس از سانحه شده بودند. این پژوهش که در سال ۱۳۸۱ و در خصوص این گروه سنی از کودکان انجام شده بود، نشان داد که شایع‌ترین علائم، تجربه‌ی دوباره و احساس ناراحتی شدید در به یاد آوردن حادثه بوده است. (۲) این پژوهش نتیجه گرفته بود که «دیدن صحنه‌ی به دار آویختن می‌تواند سبب بروز علائم (PTSD) در حد متوسط تا شدید در کودکان گرد». نکته این‌جاست که (PTSD) معمولاً در سربازان جنگ یا قربانیان بلایای طبیعی دیده می‌شود، نه در کودکان دبستانی که تنها «تماشاگر» یک رویداد بوده‌اند.

پس از آن و در سال‌های بعد، با کم‌شدن آمار اعدام‌ در ملاعام، واکنش‌ها از سوی جامعه‌ی روان‌پزشکی کشور نیز فروکش کرد. شاید یکی از معدود استثنائات، سخنان دکتر محمد صنعتی، روان‌کاو و متخصص روان‌پزشکی از کالج سلطنتی روان‌پزشکان انگلستان بود که در گفت‌وگوی خود با سالنامه‌ی روزنامه‌ی شرق (سال ۱۳۹۱) به این موضوع پرداخت. (۳) محمد صنعتی که در زمان این گفت‌وگو، عضو هیات علمی و دانشیار گروه روان‌پزشکی در بخش روان‌شناسی بیمارستان روزبه و دانشگاه علوم پزشکی تهران بود، از بی‌تاثیر بودن مجازات اعدام در ملاعام  و یا ملا خاص سخن گفت و بر آن تاکید کرد، به باور او: «اعدام چیزی را حل نکرده بلکه میل به خشونت را افزایش می‌دهد، به‌خصوص اگر در ملاعام  انجام شود». (۳) هم‌چنین برخی روان‌شناسان در خارج از کشور مانند رضا کاظم زاده نیز در خصوص اعدام در ملاعام سخن گفته و مصاحبه کردند. (۴) اما ظاهراً با افزایش موارد اعدام در ملاعام  در سال ۱۴۰۴، روان‌پزشکان کشور دیگر سکوت را جایز ندانستند و در نقطه‌ی عطفی، با نامه‌ای از سوی انجمن علمی روان‌پزشکان ایران به رئیس قوه‌ی قضاییه، در خصوص افزایش اعدام‌ها در ملاعام  هشدار دادند و خواستار توقف آن شدند. نامه‌ای که در آن، ضمن رد تاثیر پایدار و ثابت شده‌ی این نوع مجازات بر کاهش جرم، اخطار داده است که چنین مجازاتی پیامدهای منفی روانی و اجتماعی بر جامعه و شهروندان دارد و حتی میزان ارتکاب به قتل در جوامع مورد بررسی پس از اجرای چنین مجازاتی، به‌طور موقت افزایش یافته است. این نامه هم‌چنین از تاثیر این مجازات بر کودکان سخن گفته است. (۱) انجمن علمی روان‌پزشکان ایران هم‌چنین در این نامه خطاب به محسنی اژه‌ای، رئیس دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، گفته‌اند که بیم آن دارند که این سنخ اقدام‌ها، آسیب جدی به هم‌بستگی اجتماعی وارد کند. علاوه بر این مسئله، این انجمن هشدار داده است که آسیب‌های چنین اقدامی، یعنی اعدام‌ها در ملاعام، به افراد مشاهده‌گر در صحنه محدود نمی‌ماند و فراتر از آن، کسانی که این تصویرهای ضبط شده را مشاهده می‌کنند هم بدل به قربانیان تاثیر مخرب این تصاویر می‌گردند. (۱) نامه‌ی انجمن علمی روان‌پزشکان ایران، در حقیقت، شکستن سکوت طولانی‌مدت اصحاب روان‌پزشکی کشور بود، واکنشی ضروری به اقداماتی مخرب که سلامت روان جامعه را نشانه گرفته است. نامه‌ای که بازتابی وسیع هم داشت و رسانه‌های فارسی‌زبان در داخل و خارج از کشور به آن پرداختند. شبکه‌های اجتماعی هم البته به این نامه واکنش نشان دادند و حتی برخی نوشتند که این نامه، صدای علم در برابر صدای خشونت علنی اعدام در ملاعام است. برخی دیگر نیز ابراز امیدواری کردند که بقیه‌ی انجمن‌های علمی کشور نیز در امور مختلف اجتماعی مداخله کنند و دست به انتشار نامه‌ها و اظهار نظرهایی این‌چنین بزنند.

وحید شریعت، رئیس انجمن علمی روان پزشکان ایران، در خصوص دلیل انتشار این نامه در وضعیت امروز ایران به اکو ایران گفته است: «ما تصور می‌کردیم باتوجه به صحبت‌های قبلی، به‌نوعی این نتیجه گرفته شده بود که این اتفاق نباید در ملاعام انجام شود و باید به شکل معمول خودش، مثلاً در زندان، باشد. اما تکرار این اتفاق نگران کننده بود». (۵) علاوه بر نامه‌ی انجمن علمی روان‌پزشکان ایران که به امضای دکتر وحید شریعت، رئیس این انجمن، رسیده است، برخی اصحاب روان‌پزشکی هم زبان به انتقاد گشودند و به طرح مسئله و نقد چنین مجازاتی پرداختند. مثلاً امیرحسین جلالی، عضو انجمن علمی روان‌پزشکان ایران در گفتگو با رسانه‌ها گفته است که اجرای احکام اعدام در انظار عمومی تصویری سیاه و ناامن از جامعه به نمایش می‌گذارد و به‌صورت ناخودآگاه مردم را نگران می‌کند و آثار روان‌شناختی بدی به‌دنبال دارد. او هم‌چنین تاکید کرده است: «گاهی گفته می‌‌شود که بیان برخی از مسایل اجتماعی سیاه‌نمایی است، اما همین اقدامات می‌تواند نوعی سیاه‌نمایی عملی باشد و نشان دهد که جامعه ناامن است». (۶)

نامه‌ی انجمن علمی روان‌پزشکان ایران شاید اولین اقدام این انجمن و مجموعه‌های تخصصی رسمی و حکومتی در مقابله با مجازات اعدام در ملاعام به‌طور مشخص، و مجازات اعدام به‌طور خاص در ایران باشد، امری که البته قدری دیر، ولی مبارک است و نشان می‌دهد که اصحاب تخصص و اندیشه‌ی رسمی که سابقه‌ای در حکومت دارند، در حوزه‌های مختلف در حال به‌خود آمدن و ورود به صحنه‌ی اجتماعی و طرح مسئله هستند. بالاخره صدای برخی عالمان به خشونت علنی حاکمیت که روان جامعه را مورد هدف قرار می‌دهد، بلند شده است. امید که این ورود اصحاب علم به صحنه‌ی اجتماعی، بیش‌تر شود و شاهد چنین بیانیه‌ها و اظهارنظرهایی، بیش از پیش باشیم. هم‌چنین امید است که در میان صاحبان قدرت هم گوش‌های شنوا پیدا شوند تا با توجه به این اظهارنظرهای علمی، وضعیت کشور را از آن‌چه که هست، بدتر نکنند. زنگ‌های خطر خیلی وقت است که به صدا درآمده‌اند. گوش شنوایی باید.

 


  .

از میدان اعدام تا میدان بی‌اعتمادی


 

تأثیرات قطعی برق بر زندگی مردم عادی

  معرفی کتاب: «تنها در کنار هم: چرا از فناوری بیش‌تر و از یکدیگر کم‌تر انتظار داریم»/   در کتاب «تنها در کنار هم: چرا از فناوری بیش‌تر و از ...